کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
آنکه درحاشیۀ مجلس نشیند. حاضری در مجلس که بکاری نیست. - امثال: حاشیه نشین دلش فراخ است (یا گشاد است) ، یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می بخشد: خرج که از کیسۀ مهمان بود حاتم طائی شدن آسان بود
آنکه درحاشیۀ مجلس نشیند. حاضری در مجلس که بکاری نیست. - امثال: حاشیه نشین دلش فراخ است (یا گشاد است) ، یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می بخشد: خرج که از کیسۀ مهمان بود حاتم طائی شدن آسان بود